جدول جو
جدول جو

معنی خالد ابن یزید - جستجوی لغت در جدول جو

خالد ابن یزید
(رَ)
ابن یزید. وی مولی قثم بن عباس است و بعضی ابیات زیر را از او میدانند که درباره قثم بن عباس سروده است:
فی کفّه خیزران ریحها عبق
بکف ّ اروع فی عرنینه شمم
یغضی حیاء و یغضی من مهابته
فمایکلم ألا حین یبتسم
ان قال قال بمایهوی جمیعهم
و ان تکلم یوماً ساحت الکلم.
(از البیان والتبیین چ سندوبی ج 1 ص 286 و پاورقی ص 285)
ابن یزید. از هیثم بن جمیل از مبارک بن فضاله از حسن از انس حدیث غار را روایت میکند. از او ابوبکر بزار این حدیث را روایت می دارد و می گوید: هر که این حدیث را سوای محمد بن عوف طائی از هیثم روایت کرد متهم است. (از لسان المیزان ج 2 ص 391)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن یزید بن مزید بن زائده شیبانی، وی از والیان بزرگ عصر عباسی و ممدوح ابی تمام است. مأمون او را ولایت موصل داد و بعداً دیار ربیعه را به آن اضافه کرد. وی تا ایّام واثق در آنجا بود چون ارمنیان شوریدند واثق او را نامزد حکومت ارمنستان کرد و او با لشکرعظیمی قصد آن ناحیت کرد ولی در ضمن راه و قبل از رسیدن به ارمنستان درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 287)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید بن رومان النصرانی. وی از پزشکان معروف عهد خود بود و در قرطبه، بیعه سبت اخلج، سکونت داشت. منزل او در آنجا به خانه ابن السطخیری شاعر معروف به ود. وی از پزشکی مال بسیار فراهم آورد و از او نیز منفعت زیاد در شهر پدید آمد. نسطاس بن جریح طبیب مصری رساله ای در بول برای او نوشت. بعد از او پسرش بنام یزید باقی ماند ولی چندان اهمیتی در طب نیافت. (از عیون الانباء ج 2 ص 41)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید بن سمّال. وی از محدثان است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید بن معاویه. وی پسر یزید بن معاویه است. توضیح آنکه یزید را سیزده پسر بود: معاویه، خالد، هاشم، ابوسفیان، عبدالله اکبر. عبدالله اصغر. ابوبکر، عمر، عقبه، حرب، عبدالرحمن، ربیع، محمد. بعد از یزید پسرش معاویه بن یزید چهل روز پادشاهی کرد و بمرد و خلافت بنام برادرش خالد مقرر گردید. طبیعت او از حکومت متنفر بود و به حکمت و علم و صنعت مائل. لذا از حکومت اجتناب کرد. وی سرور استادان فن و عالم وقت بود اشعار خوب دارد. در بنی امیه از او عالم تر نبود و به سبب دانش او جدش معاویه با وجود عقل خود و کودکی او در امور خطیر از او مشورت خواستی. در رمضان سنۀ شصت و شش هجری قمری مروان در مجمعی خالد را گفت: ’اسکت یا ابن البدنه الاست’. خالد از این حکایت با مادر شکایت کرد مادرش گفت: با کس مگوی تا من او را خاموش کنم. چون مروان پیش زن رسید، گفت: خالد شکایت من با تو گفت ؟ زن گفت: او با عقل تر است که از این انواع گوید. مروان ایمن شد چون شب درآمد، زن بالش در دهان مروان نهاد و برو نشست تابمرد. (از تاریخ گزیده صص 262- 264). مرحوم بهار درسبک شناسی آرد: ’در اواسط عهد بنی امیه مسلمین بوسیلۀ علمائی که زبان سریانی و یونانی می دانستند شروع به استفاده های علمی کردند و کتبی زیاد از سریانی و قسمتی هم از یونانی به عربی ترجمه شد و بزرگترین مردی که از مترجمان مذکور استفاده کرده و آنان را تشویق می کرد خالد بن یزید بن معاویه بود’. (از سبک شناسی ج 1 ص 153). حاجی خلیفه صاحب کشف الظنون کتب زیر را از آن او میداند: 1- فردوس الحکمه فی علم الکیمیاء. این کتاب منظومه ای است دارای دوهزار و سیصد و پانزده بیت. (از کشف الظنون ج 2 ستون 1254). 2- کتاب الرحمه، کتابی است مشتمل بر چهار فصل: فصل اول: در معرفت حجر. فصل دوّم: در اوزان. فصل سوم: در تدبیر. فصل چهارم: در خواص. (از کشف الظنون ج 2 ستون 1419). 3- کتاب مقالتا مریانس الراهب و آن دو رسالۀ بزرگی است در کیمیاء. (از کشف الظنون ج 2 ستون 1784). 4- کتاب السر البدیع فی فک الرمز المنیع در علم الکاف و اوّل آن ’اعلم ایها ألاخ...’ است. (از کشف الظنون ج 2 ستون 986)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید بن وهب بن جریر. وی از پدرش روایت میکند که بشار بن برد، صالح بن داود برادر یعقوب را در وقت ولایت هجو کرد و این بیت از آن جمله است:
هم حملوا فوق المنابر صالحاً
أخاک فضحت من أخیک المنابر.
چون به یعقوب بن داود این هجو رسید نزد مهدی رفت و گفت: یا امیرالمؤمنین این کور مشرک امیرالمؤمنین را هجو کرده است...القصه بطولها. (از کتاب الوزراء والکتاب ص 117)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید جمحی. وی از عمران بن حصین حدیث میکند و اوزاعی از او روایت دارد. ابوحاتم او را مجهول میداند ولی ابن حبّان وی را در ’ثقات’ ذکر کرده است. (از لسان المیزان ج 2 ص 392). در کتاب ’حسن المحاضره فی اخبار مصر والقاهره’ آمده است که خالد بن یزید از عطاء و زهری روایت حدیث میکند و لیث نیز از او روایت میدارد. سال وفات خالد 139 هجری قمری ذکر شده است. (از کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر والقاهره ص 131)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید. وی از روات قرائت حمزه بن حبیب الزّیات است. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید سمان. وی از پدر یا برادرش روایت میکند و حاتم از او روایت دارد ولی شخص مجهولی است. (از لسان المیزان ج 2 ص 389)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید صفار. وی ازهمام بن یحیی و همام از قتاده از حضرمی بن لاحق از ابی سلمه روایت میکند که: پیغمبر به امرایش می نوشت ’چون بریدی به صوب من روانه میکنید او را از خوبرویان و نیکونامان انتخاب کنید’. (از عیون الاخبار ج 1 ص 148)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن یزید، مکنی به ابوالولید. وی از محدثان است و ازاو محمد بن عوف الحمصی روایت می کند. او تا سال 290 ه. ق. زنده بوده است. رجوع به ابوالولید خالد شود
ابن یزید بن صفوان شامی. مکنی به ابوالهیثم. وی تابعی است و از ضمره روایت دارد. رجوع به ابوالهیثم خالد بن یزید بن صفوان شود
لغت نامه دهخدا
ابن یزید طائی. وی گفت: معاویه به عدی بن حاتم نوشت چیزی از تو میپرسم که فراموش شدنی نیست، یعنی قتل عثمان. عدی بن حاتم نامه را به سوی علی بن ابی طالب برد و گفت: زن هیچگاه اولین همخوابۀ خود را فراموش نمیکند. پس عدی به او نامه نوشت: ’ان ّ ذل’ منّی کلیله شیباء’. (از البیان والتبیین ج 2 ص 249)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید عمری. وی گفت: از وهیب بن الورد شنیدم که میگفت: عمر بن عبدالعزیز به این ابیات تمثل می جست:
یری مستکینا و هو للهو ماقت
به عن حدیث القوم ماهو شاغله
و ازعجه علم عن الجهل کله
و ما عالم شیئا کمن هو جاهله
عبوس عن الجهال حین یراهم
فلیس له منهم خدین یهاز له
تذکر مایبقی من العیش آجلا
فأشغله عن عاجل العیش آجله.
(از سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 233)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید مصری. وی فقیه و از اعلامی است که در زمان حکومت منصور وفات یافتند. (از تاریخ الخلفاء ص 180)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید (بنا بگفتۀ ابن اثیر در الکامل) یا ابن بشرمهلبی (بگفتۀ تاریخ سیستان) از بزرگان اوایل عهد عباسی است. در تاریخ سیستان آمده است که داود بشرالمهلبی از بزرگان بود و هارون الرشید سیستان او را داد و او براه خراسان به سیستان آمد و روز پنجشنبه یازده روز رفته از ربیع الاول سال 176 هجری قمری بشهر (شهر زرنگ) داخل شد و روزگاری آنجا بود و با حصین خارجی جنگ کرد و او را بکشت و در آن عمل و شغل بود تا خراسان و سیستان از طرف رشید به فضل بن یحیی تفویض گردید و فضل، یزید بن جریر را از جانب خود به سیستان فرستاد. (تاریخ سیستان ص 153 و 154)
لغت نامه دهخدا
ابن جنید، نام امیری است که نصر بن سیار برای بخارا معین کرد. نرشخی چنین آرد: ’نصر سیار بر واصل عمرو نماز کرده اندر سراپردۀ خویش گور کردش و بشر بن طغشاده را ببخار خدایتی نشاند و خالد بن جنید را ببخارا به امیری نشاند و الله اعلم’. (از تاریخ بخارا نرشخی ص 73)
لغت نامه دهخدا
ابن سعید. گویند: عبدان از او نام برده ولی این خطاست چه این نام بواسطۀ تصحیف و افتادگی پیش آمده است، زیرا در سلسلۀ رواتی که عبدان آورده خالد بن سعد است نه خالد بن سعید. (از الاصابه قسم 4 ج 1 ص 154)
لغت نامه دهخدا
ابن سوید. نام عاملی بوده است که حمزه بن مالک الخزاعی به جانشینی خود در سیستان گذاشت. توضیح آنکه: مهدی بن منصور چون به خلافت نشست حمزه بن مالک الخزاعی را به سیستان فرستاد. وی خالد بن سوید را خلیفت خویش بر سیستان کرد و خالد روز چهارشنبه چهار روز مانده از ربیع الاول سنۀ تسع و خمسین و مائه (159 هجری قمری) به سیستان آمد. (از تاریخ سیستان چ 1314 هجری شمسی ص 149)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید، ملقب به مهلبی. او را خالویه المکدی نیز مینامند. وی مولی بنی المهلب و از ادباء ظریف الطبع و بی حد بخیل و در جمعآوری مال بی نهایت کوشا بود. او از عالمان به قصص و حکایات است و ابوسلیمان اعورو ابوسعید مدائنی که از قصه دانان معروفند از غلمان او میباشند. در وقت موت وصیتی زیبا به فرزندش می کند. (از معجم الادباء جزء 11 چ دارالمأمون ص 42 و 43)
لغت نامه دهخدا